معبر

خبری تحلیلی

معبر

خبری تحلیلی

اینجا وقت شرعی زهرا- فاطمیه

یکی از رفقا گفت فاطمیه امسال یه حال دیگه ای داره، بعد که خوب توجه کردم دیدم واقعا فاطمیه امسال بوی خود فاطمیه میده، آخه چند ساله به ماه رمضان که می رسیم میگیم انگار ماه رمضان نیست، به محرم که می رسیم همین جوری و... امسال اما، فاطمیه انگار حال و هوای خوشی داره، شاید دلایل زیادی داشته باشه، یکی از این دلایل شاید تحولات منطقه است که رایحه ظهور به همراه داره یکی شم شاید، خسته گیه، منظورم خستگی روحیه، آخه کم کم گریه کن حسین موندن یه کمی مشکل شده! انگار هیأت اومدن یه بار شده به دوش بعضی از ما، مثل اینکه طلب داریم از امام حسین(علیه السلام)، واسه هیأت اومدن منت می زاریم، البته توهین ها و نگاههای کج و ماوج بعضی از مردم هم به بچه هیأتی ها زیاد شده، و خیلی ها خونه نشین شدن. حتی رزمنده های جنگ- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه- دنیا داره واسه ما تار میشه، دلمون از زمونه گرفته،‌احساس دلتنگی می کنیم؛ میدونید، همه بچه ها وقتی همه چی براشون تموم میشه، وقتی سختی ها به ته ته خط میرسه، وقتی دستها کوتاه میشه، میرن سراغ مادرشون! بچه ها هرجا کم میارن می گن مامان بدادم برس، داد می زنن مادر...  مادر ما بچه هیأتی ها هم حضرت زهراست، نشون به اون نشون که تو روضه ها صداش می کنیم مادر؛ ما یک سال هر هفته می گیم حسین(علیه السلام) می گیم عباس(علیه السلام)، به امید فاطمیه، آخه همه چیز دست مادره، آخه اجر گریه ها مونو فقط خودش میده. من هم توفاطمیه همه چیز رو به مادر میگم! از دست دنیا به مادر شکایت می کنم، از دست نفسم که من و به گناه واداشت؛ از اونایی که به من واسه حسین حسین گفتن خندیدن به مادر گلایه می کنم، اگه کسی به هم متلک گفته یا اگه پیراهن سیاه فاطمیه و محرم منو مسخره کردند، شکایتش و به مادر می کنم؛ شکایت اونایی که حجاب رو از سر خواهرا مون ور داشتند ،از اونایی که حرمت ولایت رو نگه نداشتن،  از دل خون رهبر به مادر شکایت می کنم. می گم مادر درست که فرمودید صبر داشته باشیم و خدا با اونایی که صابر باشن، اما به خدا داریم کم میاریم ها، داریم تو منجلاب گناه و  فتنه های آخر الزمان غرق می شیم، پس دیگه کی مهدی تو میاد؟! جگرمون خون شد به خدا! می گم مادر اگه دستمو نگیری، منو نکشی بالا، اگه هوامو نگه نداری، سراغ گناه برم به بیراهه کشیده بشم،‌خودت می دونی ها! نگی نگفتی، من اومدم بگم دستمو بگیری کمکم کنی حالا خودت می دونی، اما یه چیز یادت باشه، هر کاری کنی اینو بدون من جز در خونه مادر جای دیگه ای رو ندارم ها، همه پلهای پشت سرم رو هم خراب کردم، حالا اگه خاستی دست رد به سینم بزن... مادر جون اینم بگم خیالت تخت من بی خیال اون سیلی نمی شم ها...

نظرات 2 + ارسال نظر
azadie.ir جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:57 http://azadie.ir

جزاک الله

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:35

متن قشنگی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد