معبر

خبری تحلیلی

معبر

خبری تحلیلی

مادرِ شهیدان ادبی بگو این مرد تنهاست


همین چند وقت پیش بود که خبردار شدیم مادر شهدا اسحاق، علی و رضا ادبی به ملکوت اعلا پیوست و روحش  به فرزندان شهیدش ملحق شد، چه حضور با شکوهی داشتند مردم قدر شناس  در مراسمات این بزرگ بانوی فومنی ؛ از همه جا و با هر مسئولیتی به مراسم این شیرزن رسیدند،  یعنی این که زنده است یاد و خاطره شما، شهدای ادبی. هرچند نبودِ چنین بانوی بزرگواری میان ما  ناراحت کننده است، اما قطعا وضعیتش خیلی بهتر از ما مردمی است که از دوریش گریه می کنیم؛
حالا ای مادرِ جنگ،  مادر سالهای انتظار،  دوری از  سه جوانت، پاره های جگرت، به پایان رسید، داری به آغوش اسحاق و علی و رضایت بر می گردی، نمی دانم، اما باور دارم که استقبال گرمی خواهند کرد فرزندانت از شما ،‌سئوال و جوابهایت آسان می شود مادر، وحشت قبر هم که نداری، وحشت قبر تو این دنیا بود که سه جوانت را تقدیم اسلام کردی و سر خم نکردی، راستی چه می گویی در اولین دیدار با جگرپاره هایت؟ مادر عزیز، از چشم انتظاریت بگو، صبرت  از دوریشان را فراموش نکنی ها، از روزهایی که بر مزارشان مثل ابر بهار گریه می کردی هم بگو، از خلوتهایت  بگو که همیشه چشمت به در بود ،  گریه های پنهانت؛ اما  مادر عزیز مارا فراموش نکنی ها... یادت نرود  ما مردم را، آنهایی که تا آخر ایستاده ایم با عهد و پیمان مان، همانهایی که، اینجا، در این زمین خاکی،‌به دور از شهدای افلاکی داریم دست و پا می زنیم، تورا به خدا سفارش مارا به فرزندان شهیدت بکن، نکند مارا یادت برود، ما نیاز داریم به توجه شهدامان، هرچند که خیلی نگه نداشتیم حرمتشان را،  ای مادر شهدا بیاو پارتی بازی کن برای ما و سفارشمان را ویژه به فرزندان شهیدت بکن، بگو به دادمان برسند و دستهای مارا بگیرند؛بگو که بعد آنها جنگ تمام نشد، راستی مادر عزیز تا یادم نرفته، خواهشی دارم از شما، بعضی چیزها را  به فرزندان شهیدت نگو!!! از وضع بی حجابی ها و بی حرمتی ها و سکوت برخی در مقابل اینها چیزی نگو ، از پارتی بازی های اداری و دعواهای انتخاباتی، عروسی های مبتذل و مجالس گناه را نیز، به آنها نگو که عده ای فراموششان کرده اند و...
 

آقا نگاه کن پیر شدیم ها...

کجا را می شناسی غریب تر از  هیأت ها، که در این وانفسای دنیا، سیاسی کاری ها، سهم خواهی ها، برادر کشی ها، زیرآب زنی ها و تفرقه ها ، بی بندو باری ها،بی پولی ها و بی خدایی ها و...؛ گوشه ای کنج خلوت گزیده و دل را روانه حرم الله کند؟ کجا می توانی پیدا کنی بهتر و صاف ترو ضلال ترو بی شیله پیله تر و ساده ترو خدایی تر از برو بچه های همین هیئات که بی هیچ چشم داشت از احدی، در این عالم خاکی،  هرهفته الهی العفو بر زبان جاری کنند و خدا را به حسین و اولادش صدا کنند؟ می شناسم رفقایی را که در هفته چند روز تمام کوچه پس کوچه های شهر را دنبال این هیأت و آن هیأت دویده اند، دیگر بخاطر همین هیأت های خانگی  تمام کوچه پس کوچه های شهر را می شناسند، اصلا کوچه هارا به آدرس مجالسی که برگزار شده در خانه های آن می شناسند.
نمی دانم، تا حالا چشیده ای زمانی را، که انهو تمام درهای عالم به رویت بسته می شود، چقدر آرامت می کند که فارق از همه جا و همه چیز، میان رفقای هیأتی می نشینی؛ و هرچقدر که می خواهی خدا را و اولاد آل الله را صدا می زنی که الهی من لی غیرک...،  آنقدر گناه در طول روزها قلبم را زنگار زده که نمی شنوم پاسخش را،  باید اینجاهم راه را بلد باشی ، میانبری هست به نام حسین(علیه اسلام) وقتی خدا  را به واسطه او می خوانی انگار می شنوی،  صدایی که گوش هایت را می نوازد، لبیک بنده من... تازه می فهمی صحبت با خدا چه حالی دارد، اشتیاقت زیاد  می شود   وقتی به خود می آیی، خودمانی شده ای با خدای سبحان ، از همه چیز و همه کس برایش  سخن گفته ای ، انگار خدا همه را شنیده و جوابت را داده چون آنقدر سبک شدی می خواهی بال در بیاوری بپری؛ حالا همه چیز را، آرزوها و روئیاها را دست نیافتنی نمی بینی، گویی دنیا و ما فیها، ثروتمندان و فقرا، بزرگ و کوچک ، حتی کهکشانها و ستاره ها، آنقدر حقیر شده که هر چه بخواهی می توانی انجام دهی و پشتت گرم می شود که هیچ چیز برای هیچ کار جلو دارت نیست. تازه می فهمی که حسین و اولادش، چه صفایی با خدایشان کرده اند، برایت تازگی دارد که علی فاتح خیبر، قهرمان عرب، چه لذتی می برد موقعی که خاضعانه به درگاه خدای سبحان مناجات  کمیل می خواند، انگار امروز فهمیدی که باید ادب عباس پیشه کنی تا فاطمه تورا پسر بخواند و به غرب الهی برسی، برای رسیدن به هرچیز راهی است و راه رسیدن به خدا ادب عباس است، ولایت مداری عباس است، شهامت عباس است، رشادت عباس است،
باید ادب عباس داشته باشی تا کربلایی شوی...
آقا؛ در این هیأتها پیر شدیم ها، نمی خواهی کربلا را نشانمان دهی، تو که دوست نداری با انگشت اشاره مان کنند که ارباب جوابش را نمی دهد! اقا به خدا داریم از دنیا می رویم ها، دستمان  به دامانت، با این ره توشه ای که ما داریم تا پل صراط هم برسیم خیلی است، مگر قول ندادی مهدی بیاید،  با این همه گناه امیدم شهادت در رکاب پسر فاطمه  است...

آقا نگاه کن پیر شدیم ها...

این است حرف حزب الله

تعطیلات رسید هنوز اما کار عملی خاصی در رابطه با حجاب دیده نشده، حرف و حدیثهایی هست لکن عملی روئیت نمی شود، هر سال این سناریو را داریم، وقتی تعطیلات عید یا تابستان شروع می شود. اصلا همین 13،14 خرداد هم که تعطیلات خاصی به آن صورت نبود شهر آنقدر شلوغ بود که نگو، بسیاری از مردم می دانند، چه جنایتهایی که در قلعه رودخان و ماسوله نشد، همین شهررا بگویم که چه فتراتی شد! نه خیر قبول ندارم که بی خودی شلوغش کرده ام، خیلی هم واجب است این وجیزه؛

با وجود مناطق خاصی که در فومن است، نمی دانم چه کسی می تواند بگوید که اولویت اول اینجا مبارزه با بد حجابی نیست؟ کدام مسئول یا کدام روحانی و یا بسیجی و هیأتی و...؟ همین حالا می خوانیمش به مناظره تا بگوییم حرفهای بچه مذهبی ها و حزب اللهی های شهر را.

 این است حرف بچه های حزب الله شهر:

آقا یا خانم محترمی که وقتی حرف حجاب پیش می آید می گویی شهرهای دیگر بدتراست(!!!)می گویم که بدانی که نگویی نگفتم، مارا در قبرستان شهر خودمان دفن می کنند نه شهرهای دیگر. اگر امروز دستگاههای دولتی و غیر دولتی مربوط، کار یا عملی در رابطه با حجاب انجام ندهند، به قرآن قسم، به قرآن قسم، آن دنیا یقه تان را میگیریم...

گفتم قرآن، آیه های مربوط به حجاب را ندیده ای، دقیقش را می خواهی سوره های مبارک نور و احزاب را ورق بزن حتما می بینی، قطعا بی حجابها نمی دانند اما مسئولین مملکت اسلامی که عمل به قرآن جزو اصول کارهایشان است را می گویم. گفتم مملکت اسلامی،  مگر نه این است که باید مسئولین از اهلبیت پیروی کنند؟ نامه علی به مالک را ندیده اید؟ خوشبختانه -در مثال مناقشه باشد یا نباشد- همچون علی را داریم که برما حکومت کند،‌لکن «کو مالک اشتر»حرف از علی و اهل بیتش شد،  اهل بیت (علیهم السلام) را هم ببینی در سخت ترین لحظات به فکر حجابشان بودند، دلشان از بی حرمتی به حجابشان خون است، مگر روضه ننشسته ای، البته کسی که حجاب برایش اولویت نیست، بعید نیست اهل روضه نباشد! داشتم می گفتم، روضه خانها، چه روحانیت و مداحان نیز، زیاد در روضه ها-البته به سند معتبر- گفته اند که، امام زمان (عج الله) از میان تمام روضه های کربلا،‌از میان واقعه جانسوز علقمه عباس(علیه السلام)، ارباًاربای علی اکبر، حنجر خونی اصغر و شمرو جالس علی... گودال قتلگاه امام بی کفن- که جان عالم به فدایش- از مصائب عمه جانش زینب(سلام الله علیه) خون گریه می کند.!!! اگر روضه نشین هستی که باید بدانی چرا، گر نیستی بخوان، اهل بیت علیهم السلام نگران بی حرمتی هایی بودند که با معجرهاشان شده بود، مصیبتی که امام زمان (عج الله تعالی) آن را سخت ترین میداند، غم اهل بیتی است که با سرهای برهنه سوار بر اشتران به سمت کوفه روانه می شوند، (بشکند این قلم که اینگونه می نویسد) پسر فاطمه عفو بفرما؛‌ از شهدای کربلا گفتیم بگذار کمی از شهدای همین شهر بگوییم، چقدر در وصیت نامه هاشان، نگران حجاب خواهران هستند -همه می دانند ما بچه های هیأتی و بسیجی برای این مملکت سرهم می دهیم-  مثل شهدا،‌اصلا همین بسیجی ها وهیأتی ها بودند که شهید شدند، اما به موقع باید انتقاد هم کنیم تا سرهای رفته شهدامان و خونهاشان پایمال نشود،‌شهدا رفتند تا ارزشها را حفظ کنیم مگر حجاب ارزش نیست!!!! شاید بگویند که ارزش که فقط حجاب نیست کارهای دیگر هم هست، که باید گفت: اینهمه روضه خواندیم که بگوییم، اولویت اصلی و مطالبه ما،‌امروز حجاب است حجاب است حجاب است!!!

اینجا وقت شرعی زهرا- فاطمیه

یکی از رفقا گفت فاطمیه امسال یه حال دیگه ای داره، بعد که خوب توجه کردم دیدم واقعا فاطمیه امسال بوی خود فاطمیه میده، آخه چند ساله به ماه رمضان که می رسیم میگیم انگار ماه رمضان نیست، به محرم که می رسیم همین جوری و... امسال اما، فاطمیه انگار حال و هوای خوشی داره، شاید دلایل زیادی داشته باشه، یکی از این دلایل شاید تحولات منطقه است که رایحه ظهور به همراه داره یکی شم شاید، خسته گیه، منظورم خستگی روحیه، آخه کم کم گریه کن حسین موندن یه کمی مشکل شده! انگار هیأت اومدن یه بار شده به دوش بعضی از ما، مثل اینکه طلب داریم از امام حسین(علیه السلام)، واسه هیأت اومدن منت می زاریم، البته توهین ها و نگاههای کج و ماوج بعضی از مردم هم به بچه هیأتی ها زیاد شده، و خیلی ها خونه نشین شدن. حتی رزمنده های جنگ- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه- دنیا داره واسه ما تار میشه، دلمون از زمونه گرفته،‌احساس دلتنگی می کنیم؛ میدونید، همه بچه ها وقتی همه چی براشون تموم میشه، وقتی سختی ها به ته ته خط میرسه، وقتی دستها کوتاه میشه، میرن سراغ مادرشون! بچه ها هرجا کم میارن می گن مامان بدادم برس، داد می زنن مادر...  مادر ما بچه هیأتی ها هم حضرت زهراست، نشون به اون نشون که تو روضه ها صداش می کنیم مادر؛ ما یک سال هر هفته می گیم حسین(علیه السلام) می گیم عباس(علیه السلام)، به امید فاطمیه، آخه همه چیز دست مادره، آخه اجر گریه ها مونو فقط خودش میده. من هم توفاطمیه همه چیز رو به مادر میگم! از دست دنیا به مادر شکایت می کنم، از دست نفسم که من و به گناه واداشت؛ از اونایی که به من واسه حسین حسین گفتن خندیدن به مادر گلایه می کنم، اگه کسی به هم متلک گفته یا اگه پیراهن سیاه فاطمیه و محرم منو مسخره کردند، شکایتش و به مادر می کنم؛ شکایت اونایی که حجاب رو از سر خواهرا مون ور داشتند ،از اونایی که حرمت ولایت رو نگه نداشتن،  از دل خون رهبر به مادر شکایت می کنم. می گم مادر درست که فرمودید صبر داشته باشیم و خدا با اونایی که صابر باشن، اما به خدا داریم کم میاریم ها، داریم تو منجلاب گناه و  فتنه های آخر الزمان غرق می شیم، پس دیگه کی مهدی تو میاد؟! جگرمون خون شد به خدا! می گم مادر اگه دستمو نگیری، منو نکشی بالا، اگه هوامو نگه نداری، سراغ گناه برم به بیراهه کشیده بشم،‌خودت می دونی ها! نگی نگفتی، من اومدم بگم دستمو بگیری کمکم کنی حالا خودت می دونی، اما یه چیز یادت باشه، هر کاری کنی اینو بدون من جز در خونه مادر جای دیگه ای رو ندارم ها، همه پلهای پشت سرم رو هم خراب کردم، حالا اگه خاستی دست رد به سینم بزن... مادر جون اینم بگم خیالت تخت من بی خیال اون سیلی نمی شم ها...

آقایان مسئولین

بازهم سال نو و تعطیلات عید و مسافران و همان داستان تکراری همیشگی که خلاصه هیچ کس کاری نکرد، آخر نفهمیدیم آقایان مسئولین، حجاب الزامی هست یا نه؟! من نمی خواهم در این وجیزه کوتاه از فلسفه و یا مغایر نبودن حجاب با آزادی صحبت کنم، نمی خواهم از غیرت مردانی که زنانشان با حجاب تنفر انگیز به مسافرت می آیند و در اجتماع ظاهر می شوند بگویم، نمی خواهم از وضع غیر قابل تحمل عده ای که برای مسافرت به ماسوله و قلعه رودخان که ناگزیر هستیم قیافه های مضحک شان را برای گذر از این شهر تحمل کنیم بگویم، نمی خواهم بگویم این جا قم گیلان است،‌نمی خواهم بگویم اینجا شهر آیت الله بهجت است و  از این جور حرفهایی که گوش کسی بدهکارش نیست. من نمی خواهم بگویم که مثلا امام جمعه ما با تو دردودل داریم پس تو هم نصیحت کن مسئولین امر را، نمی خواهم بگویم که آقای مسئولین انتظامی جلوگیری کنید از فحشا و منکر چون بی حجابی جامعه را نا امن می کند، اصلا اینجا جا نیست که دلیل بیاورم مسائل اولیه اسلام که مثلا بی حجابی بد است یا اخ است، جذب توریست را عشق است، اقتصاد شهر را بچسب، نمی خواهم بگویم که آقای فرماندار عزیز به مسئولین فلان دستور یا فلان پیشنهاد را بدهید، نمی خواهم بگویم ما بسیجی ها تحمل نداریم و از این جور حرفهایی که هیچ کس نمی شنود یا مثلا فرمانده سپاه شما کاری کنید و از این حرفها؛ من نمی خواهم بگویم که باید باید باید حجاب رعایت شود و باید باید جلوی بی حجابی گرفته شود، نمی خواهم بگویم که نگذاریم بخاطر چند روز تعطیلی فضای شهر گناه آلود شود، یا اینکه گناه عذاب می آورد ، اصلا به ما چه که ژاپن چه شده، عذاب مخصوص ما نیست اصلا این جا که عذاب نمی آید، ماسوله هم واسه خودش همین جوری یه هو سیل اومد، اون دفعه؛ اصلا مگر امام معصوم فرموده که نزول بلا بخاطر گناه است، نمی خواهم بگویم که رویکرد دولت دهم فرهنگی است،  اصلا ولش کن به ما چه که رهبری فرمودند جنگ نرم است‌، مگر حجاب هم مربوط به جنگ نرم است، به ما چه که رهبری می فرمایند مسئولین بیدار باشند، امر به معروف و نهی از منکر می خواهیم چه کار، مگر ما وظیفه زمینه سازی ظهور را داریم؟!! همه کشور های منطقه دارند به تبع ما بیدار می شوندو انگار ما تازه می خواهیم بخوابیم و غربی شویم، نمی خواهم بگویم که بغض جلوی گلویم را گرفته، اصلا دیگر جای نوشتن نیست.