معبر

خبری تحلیلی

معبر

خبری تحلیلی

چه کسانی باید محاکمه شوند

 

بعد از دیدار پر شور مردم گیلان با امام خامنه ای در 8 دی ماه و فرمایشات ایشان  و همچنین پس از سالروز 9دی و اقدامات خوب صدا وسیما و پس از آن فرمایشات صریح حضرت آقا در مورد سران فتنه در دیداری که مردم قم با ایشان داشتند این گونه می نماید که دستگاه قضایی به زودی برخوردی قاطع با سران فتنه خواهد داشت. نکاتی در این زمینه می توان گفت:

1-      محاکمه فتنه گران را نباید تنها در موسوی و کروبی و خاتمی دید! چرا که اینها سرانی هستند که در تهران حضور داشتند لکن فعالانی از این فتنه در استانها و شهرستانها فعالیتهایی را داشته و دارند؛ مثلا در شهرستان خودمان فومن!

اگر چه بخاطر حضور فعال و ولایی مردم این خطه، فتنه گران وجود عرض اندام نداشتند، لکن عده ای بسیار بسیار قلیل، از طریق فعالیتهای چهره به چهره و بخصوص سایت و وبلاگهای اینترنتی و مطبوعات و ... فعالیتهای گسترده ای را در همراهی با جریان فتنه د اشتند، و عده ای از اینها هنوز بر افکار فاسد خود مسر هستند، که باید گفت: اگر دستگاه قضایی با سران فتنه برخورد خواهد داشت – که قطعا دارد- مطالبه ما در استانها و شهرستان هم از دستگاه قضایی محاکمه افراد و فعالینی است که هنوز بر افکار فتنه انگیز خود اسرار دارند. البته بدون هیچ ملاحظه ای، برای ما فرقی نمی کند که این فعالین فتنه انگیز چه کاره و در چه جایگاهی باشند، چه رزمنده جنگ باشد چه فرزند شهید، چه نماز گزار باشد وچه امام نماز، روزنامه داشته باشد یا هفته نامه، پستهای کلیدی داشته باشد یا... دستگاههای قضایی در ابعاد کوچکتر مثل استان و شهرستان باید با این فتنه گران خورد و کوچک- که البته در پیشگاه ملت ایران همه شان خورد و کوچکند- باید برخود قاطع داشته باشد.

2-      در این بین اما، عده ای هستند که نه با فتنه مخالفت واضح نمودند، یعنی مواضع محکم و صریح اتخاذ نکردند و نه مواضع ولایی و مخالف فتنه را تأیید نمودند، البته این عده  را می توان به دو گروه تقسیم نمود:

الف-کسانی که خیلی موضع گرفتن و یا نگرفتنشان- مثل نگارنده- فرق چندانی ندارد، یعنی آنقدر که باید فعال سیاسی نیستند. که حرفمان با این دسته از افراد نیست.

ب- افرادی که در این زمینه از فعالین هستند و با مردم ارتباط فکریی دارند، مانند روزنامه نگارها، مسئولین، سیاسیون و ... که باید خطاب به این افراد گفت:

باید- وباید- هرچه زودتر مواضع خود را روشن کنند. برای مثال روزنامه نگاری که بعد از حوادثی این چنینی یک بار هم سران فتنه را –یعنی همان هایی که آقا فرمودند شما به آنها می گویید سران فتنه- در رد یا نفی شان مطلبی را درج نکرده، کسی از مسئولین که باید در این زمینه موضعی اتخاذ می کرده و نکرده، وبلاگ نویسی که حتی یک بار از این افراد به بدی یادی نکرده، یا سیاسیونی که جزو خواص شهر محسوب می شوند ، صراحتا به نفی فتنه گران نپرداخته؛ چگونه اتنظار دارند زمانی که محاکمه سران فتنه آغاز شد، از دست مردم جان سالم بدر ببرند؟ چگونه با روسیاهی بعد از محامه آن منافقین در میان مردم حاضر خواهند شد؟

بهتر است  این جماعت هرچه سریع تر تکلیف خود را با مردم روشن کنند نه اینکه مردم تکلیفشان را یکسره کنند!

3-      فرمایشات امام خامنه ای و مواضع ایشان در یک ساله اخیر، راه را روشن نموده است، لکن تنها کسانی از این سراط مستقیم که مقام ولایت تبیین نموده اند سرباز می زنند که مخالف ولایت و جمهوری اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص) می باشند. که باید توجه داشته باشند، ندای مرگ بر ضد ولایت فقیه مردم برپاست و وای از آن روزی که موقع عمل فرارسد...

  

ایا احمدی نژاد می داند؟

آقای احمدی نژاد من کسی هستم که از ابتدا  از همان روزهایی که کاندیدای ریاست جمهوری ایران شدی از ته قلب دوستت داشتم همانی هستم که در وانفسای تبلیغات انتخاباتی کاندیداها با آن همه زرق و برق تبلیغاتی شان عکسهای سیاه و سفید شما را به دیوار خیابانهای شهر کوچکم  می چسباندم و احساس غرور می کردم همان کسی که وقتی سخن از شما به میان می آمد چنان نطقی برایت می کردم که کلام همه پیش پایم لنگ می انداخت‌ ‌‌‌ همانی که وقتی دَرِ ستاد انتخاباتی کوچک شما را که با هزینه  بچه ها راه انداخته بودیم می بستم نای تا خانه رفتن را نداشتم. من همان جوانی هستم که وقتی انتخابات نهم به پایان رسید و طعم شیرین پیروزی را چشیدم یک الحمدالله گفت و تا ۴ سال دیگر بدون کار و بدون درامد و حتی بدون زره ای منت به زندگی روزمره خود ادامه داد و در چهار سال بعد  در هیاهوی انتخابات پر جنب و جوش دهم با تمام مشکلات زندگی اش بازهم با همان شور  البته این بار با شعور تر از گذشته به میدان آمد و هر آنچه که داشت برای پیروزی شما در انتخابات گذاشت  همانی که در درگیریهای خیابانی فوش و فلاکت احمدی نژادی بودن را به جان خرید و خم به ابرو نیاورد و تا آخرین نفس از فریاد حمایت شما خاموش نشد.و با پایان ان انتخابات شیرین از خوشحالی این بار هزار بار خدا را شکر گفت و باز هم  هنوز که هنوز است بی کار بی ادعا ومنت و درامد به زندگی ادامه می دهد و اگر هزار انتخابات به این سبک و سیاق باشد بازهم  جوانان شهر را جمع می کنم و برایتان سینه چاک می کنم و نطق می کنم و پوستر می چسبانم و تا صبح در ستاد انتخاباتی تان کار می کنم...

نمی دانی آقای احمدی نژاد تنها وقتی گرد وغبار های این همه خستگی از تنم بیرون می رود وبه آرامش خاطر می رسم، و تنها وقتی با احساس لذت هنوز شما را دوست دارم  و به رای خود می بالم که می بینم  امام خامنه ای شما را پیرو گفتمان امام و انقلاب می داند. نمی دانی احمدی نژاد عزیز چه آرامشی به من دست می دهد وقتی از رهبری صحبت می کنی وقتی مجری برنامه تلوزیون از شما پرسید دست اورد سفر لبنان چه بود، گفتی همانی  که مقام معظم رهبری فرمود؛ نمی دانی آقای دکتر چه احساس غروری کردم.آخر نمی دانی دولتهای قبل... بگذریم!

همیشه سخنرانی های شما ، رئیس جمهور عزیز می شنوم و می بینم و دنبال می کنم، نا خواسته اما، منتظرم که بشنوم ازشما که بگویی حضرت آقا چنین و چنان فرمود و از ایشان سخن بگویی، همیشه دوست داشتم بیشتر از حضرت آقا ، از این دُرِ نایاب در مروارید تکلمت دم بزنی تا کور شود هر انکه نتواند دید.

جناب رئیس جمهور محبوب و عزیز من شما را برگزیدم، چون سرباز ولایت هستم و از شما حمایت می کنم چون با ولایت ماندم

و با ولایت انشا الله خواهم ماند.

«هشدار برای منتظران! »

«هشدار برای منتظران! »

چندروزی بود، پچ پچ های دوستان زیاد شده بود، در مسجد جامع فومن برای نماز مغرب و عشا رفته بودم، همین حرفها بود، در نماز ظهر و عصر که مسجد ولی عصر(عج) بالا محله هم رفته بودم، همین گپ و گفت ها ردوبدل می شد در مهدیه، هیأت و بسیج و بین طلبه ها نیز. حتی در بازار، توی تاکسی ها، نانوایی و... هم این گونه بود. سئوال و پرسشها این بود که چگونه برای دیدار امام خامنه ای حفظه الله ثبت نام باید نمود؟! من و دیگر دوستان هم که به قول بچه ها، سینه چاک های آقا بودیم هم به هر دری می زدیم که این فرصت را از کف ندهیم. خلاصه فهمیدیم که حوزه های بسیج ثبت نام می کنند، اما سهمیه فومن فقط200 نفر بود، خیلی ناراحت کننده بود چون، مسافران حضرت ماه گلچین شده و بار سفر بسته بودند، دوستانم چند نفری اسمشان در لیست این سفر بود، اما حیف من با تمام علاقه قلبی ام جا مانده بودم. اصلا فکرش را هم نمی کردم، باورم نمی شد، افرادی از این استان و از این شهر و از محله و پایگاه من به دیدار حضرت آقا بروند و من در آن بین نباشم. من همیشه منتظر چنین روزی بودم، آرزویم این بود اما حیف. حیف که مولایمان دیداری با مردمان دیار بهجت فومنی میرزای جنگلی دارد و من جزء لیست همراهان مشتاق دیدار یار نیستم، در روئیای شیرین خودم می دیدم که خیل مشتاقان دیدار روی حضرت ماه در حسینیه امامِ بیت رهبری نشسته اند و انتظار ورود حضرت آقا را می کشند، چه لذتی دارد وقتی حضرت ایشان تشریف می آورند، جمعیت مشتاق طاقت سکوت وسکون را ندارند و بانگ سر می دهند که صلی علی محمد بوی خمینی آمد... لحظه ای دیگر اما،  احساسات رو در روی نائب مهدی فاطمه عجل الله کنترل کردنش دشوار است که خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست... وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد و ... که از زبان هزاران گیلانی به گوش می رسید، فریادی که تمام جهان می شنوند و صد افسوس که من لیاقت میان آن جمعیت بودن را نداشتم. چقدر لذت بخش است سکوتی که برای شنیدن سخن دوست حاکم است و...

حالا اما، خودم را دلداری می دهم که این بار نشد انشاالله دفعه بعد که کمی دلم آرام می گیرد، اما نکته مهم اینجاست! نکته ای که روزهاست ذهنم را آزار می دهد.

نکته این است! امروز با نائب مهدی فاطمه(عج) دیدار داشتیم و من لیاقت نداشتم، وبا خودم می گویم دفعه بعد، اما اگر صبح جمعه ای ندای انا المهدی از حجاز به گوش رسید، زمانی اگر سیهه آسمانی که گوش فلک را کر خواهد کرد و بی هوش را بهوش و هوشیار را از هوش خواهد برد، زمانی که سید خراسانی از ایران با خیل سربازانش به سوی مقر حکومتی پسر فاطمه(عج) حرکت خواهد نمود، آیا من جزئ لیست خواهم بود، یا...

آن روز دیگر فردایی وجود نخواهد داشت، دیگر نمی توانم بگویم این بار نشد دفعه بعد! نه، دیگر همان یک بار است که فرصت داریم. آیا من خود را برای آن روز آماده کرده ام.آیا شوق دیدار پسر فاطمه را که در سینه دارم، زمینه سازِ دیدارش بوده ام؟ در این بین به جمله ای بر خوردم که بیش از پیش مرا آزار داد، جمله این بود:

«هشدار برای منتظران! حسین را منتظرانش کشتند» اشک در چشمانم جمع شده بود، وای بر منتظران کوفی ... پناه بردم به خدا، یک دعا می کنم آمین بگو« خدایا مارا کوفی قرار مده».

البته بدتر از کوفی هم داریم، کوفی ها بر اثر تبلیغات یزید و پسر مرجانه و ... و دینار هایشان سفیر حسین را کشتند و سر حسین را... اما چه کسی فکرش را می کرد، همان کوفیان که در میان ما جا خوش کرده بودند بعد از هزارو اندی سال در عاشورایی دیگر از سوراخهای خود بیرون آیند وبه قصد سر سفیر ولی خدا- ولایت فقیه- ونا بودی نظام اسلامی و... آتش فتنه بیافرینند؟ این جماعت از آن جماعت کوفی لعین تر بودند، چرا که آن جماعت زمان حسین ، نادان هایی بودند که چنین واقعه ای را به این صورت تجربه نکرده بودند، اما جماعت کوفی 88 با اینکه تجربه به نیزه رفتن سر ولی الله را داشتند، با اینکه بریده شدن دستان عباس را می دانستند،  با این که مصیبت جان گداز  سه شعبه به گردن علی اصغر را شنیده بودند،خواصی که نادانی خواص زمان حسین رادیده بودند، کسانی که می دانستند مقتدایمان روح الله قدس الله نفس الذکیه فرموده بود اگر دشمنان از شما تعریف نمودند بدانید که راهتان اشتباه است... اینها کسانی بودند که این بار دانسته و با نقشه های قبلی به این اعمال رو آورده بودند، پس لعنت خدا بر آل زیاد  و آل مروانهایی که در سال 88 فتنه انگیزی نمودند، لعنت خدا بر عمربن سعد ها وشمرهایی که می خواستند دوباره عاشورایی دیگر بیافرینند و لعنت خدا براولین و دومین و سومین و... فته گری که ... .

این بار اما چقدر قلیل بودند و چه زیبا حسینی ها در 9دی جوابشان را دادند. دعای دیگرم این است: خدایا، ما را در این وانفسای دنیا، در این غبار فتنه های زمانه ، زیر سایه رایه ولایت تا ظهور مهدی فاطمه(عج) محکم واستوار، پشتیبان سفیر حق قرار ده، تا با آمدن ولی الله رو سفید باشیم.

سرباز امام خامنه ای

ادامه مطلب ...

خدا به کسی توجهی ندارد

 مردی برای اصلاح موهایش به آرایشگاه رفت در هنگام کار گفتگوی جالبی بین او و پیرایشگر در گرفت. آنها در مورد موضوعات و مطالب زیادی گفتگو کردند، وقتی به موضوع خدا رسیدند، آرایشگر گفت: خدا به کسی توجهی ندارد. مشتری پرسید چرا چنین فکری می کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا توجهی ندارد! به من بگو اگر خدا توجهی داشت این همه مریض وجود داشت؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شدند؟ اگر توجهی بود نباید درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم توجهکنم که خدا اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت، مردی را با موهای بلند و کثیف و ژولیده دید و برگشت وارد آرایشگاه شد و گفت: می دانی چیست، به نظر من در این شهر آرایشگر وجود ندارد! آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی من این جا هستم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم، مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگر ها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند هیچ کس مثل آن مردی که بیرون است، با موهای بلند و کثیف و اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر جواب داد نه آرایشگر ها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند . مشتر تایید کرد: دقیقا: نکته همین است، خدا هم حضور دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند، برای همین است که این همه دردو رنج در دنیا وجود دارد.

سلام

ما امدیم باشد که کور شود هر انکه نتواند دید

ادامه مطلب ...